جدول جو
جدول جو

معنی نکته گیر - جستجوی لغت در جدول جو

نکته گیر
ایرادگیر، اعتراض کننده
تصویری از نکته گیر
تصویر نکته گیر
فرهنگ فارسی عمید
نکته گیر
(مِ سَ)
عیب گیر. (آنندراج). اعتراض کننده. (ناظم الاطباء). ایرادگیرنده. معترض. (فرهنگ فارسی معین). خرده گیر. ناقد. نقاد:
نکته گیری به کار نکته شگفت
بر حدیثی هزار نکته گرفت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
نکته گیر
ایراد گیرنده معترض
تصویری از نکته گیر
تصویر نکته گیر
فرهنگ لغت هوشیار
نکته گیر
خرده گیر، منتقد، ناقد، نقاد، نکته سنج
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لکه گیر
تصویر لکه گیر
آنکه لکۀ چیزی را پاک کند
فرهنگ فارسی عمید
(نُ رِ)
آلتی که در تلفن تعبیه شده است شامل نمره ها و با چرخاندن آن نمرۀ مطلوب را به دست آرند و با طرف مکالمه کنند
لغت نامه دهخدا
آنکه لکه گیرد (از لباس و جز آن) ، آنکه اصلاح قسمتهای ریختۀ گچ و مانند آن از دیواری یا سقفی کند
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مأبون. (آنندراج). مخنث و ملوط. (ناظم الاطباء). و رجوع به کله گیری شود
لغت نامه دهخدا
(دِ دِهْ)
گیرندۀ ناله. که ناله را ببندد. که مانع ناله کردن شود:
گشتی شکار درد ظهوری به خود بناز
شادم که دام من نفس ناله گیر تست.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ / نَ)
آنکه اعتراض می کند و ایراد می گیرد. (ناظم الاطباء). رجوع به نکته گیر شود، که دقایق و نکات و ریزه کاری های کاری یا سخنی را درمی یابد
لغت نامه دهخدا
(پَ)
آنکه خجک و نقطه می گذارد، آنکه اعتراض می کند. (ناظم الاطباء) ، ناقد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مِ بَ)
ظریف. لطیفه گو. باوقوف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نکته سنج. نکته پرداز. (آنندراج). بلیغ و زبان آور و لطیفه گو. (ناظم الاطباء). آنکه نکته های دقیق و لطیف گوید. (فرهنگ فارسی معین) : دیوانه ای نام او ابوالفوارس به غایت نکته گوی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 113)
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ / تِ)
عمل نکته گوی. رجوع به نکته گوی شود: مشغول به نکته گویی و بذله جویی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 108)
لغت نامه دهخدا
(مِ پَ)
نکته گوی. رجوع به نکته گوی شود
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ / تِ)
ایرادگیری. اعتراض. (فرهنگ فارسی معین). عمل نکته گیر. رجوع به نکته گیر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نکته گوی
تصویر نکته گوی
نغز گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکته بین
تصویر نکته بین
آنکه دقایق و نکات و ریزه کاریهای کاری یا سخنی را در مییابد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکته گویی
تصویر نکته گویی
نغز گویی گفتن نکته های دقیق و لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
شماره گیر آلتی که درتلفون تعبیه شده شامل نمره ها و با چرخاندن آن نمره مطلوب را بدست آرند و باطرف مکالمه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه مانع ناله کردن شود: گشتی شکار درد ظهوری بخود بناز شادم که دام من نفس ناله گیرتست. (ظهوری ظنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکته گیری
تصویر نکته گیری
خرده گیری ایراد گیری اعتراض
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه لکه های پارچه و لباس و غیره را پاک کند، آنکه قسمتهای ریخته گچ و غیره را از دیوار یا سقفی اصلاح کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکته گیری
تصویر نکته گیری
ایراد، گیری، عیب جویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسته گیر
تصویر بسته گیر
ضعیف کش، کسی که به ضعیفان آزار می رساند
فرهنگ فارسی معین
اعتراض، انتقاد، خرده گیری، خرده گیری، نقد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باریک بین، دقیق، نکته دان، نکته سنج
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روبرو شدن ناگهانی، سیلی خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی